در کتاب ودا " کتاب مقدس هندوان در باره آفرینش زن . برهمن،
روشنایی شادمانه، آفتاب، گریه ابر، گریز پایی،نعیم ، خودنمایی، طاووس، کمرویی،
سختی، الماس، نوای دسته زنبوران، شیرینی، انگبین، خونخواری سحر، تابش گرم آتش، سردی برف، پرگویی زاغچه، نوای نوازشگر قمری،
وفای مرغ حق، درویی، کلنگ را برداشت و با هم در آمیخت و از اینهمه زن را بیافرید و
به مرد عطا کرد.
مرد پس از هشت روز به نزد برهمن بازگشت. گفت بارخدایا،
آفریده ای که به من عطا کردی زندگی مرا تلخ و تباه ساخته دائم شکوه شکایت می کند و
آرام نمی گیرد همه اوقات خود را صرف او می کنم . او را از من بگیر.
آنگاه برهمن زن را از مرد پس
گرفت .
هشت روز سپری شد ومرد بار
دیگر به نزد خداوند آمد و گفت. پروردگارا از آن دم که آفریده ات را بتو پس داده ام
سخت تنهایم. به یاد می آورم آن اوقات را که در برابر من می رقصید و سرود می خواند
و به یاد می آورم چگونه از گوشه چشم به من نظر می افکند و با من بازی می کرد، در
آغوشم می گرفت. او را به من بازگردان .
برهمن گفت : زن را به او باز داد.
.پس از سه روز باز به نزد
برهمن رفت و گفت : بارخدایا درست نمی فهمم ولی یقین دارم که زن برای من
بیشتر مایه زحمت است تا لذت. برمن رحم کن
و مرا از دست او برهان."
ولی این بار برهمن سخت بر آشفت براو بانگ زد:. برو
هرچی می خواهی بکن .
مرد فریاد برداشت نمی توانم با او به سر برم .
برهمن گفت: بی او قادر به
زندگی نیستی ."
ومرد همچنانکه اندوهناک دور می شد زیر لب غر می زد.
وای بر من نه با او می توانم سر کنم و نه بی او قادر به زندگی هستم ، چه
کنم
No comments:
Post a Comment