Pages

Saturday, April 30, 2016

هنجارها، روایت‌ها و پژوهش درباره‌ی نسل‌کشی ارامنه

هنجارها، روایت‌ها و پژوهش درباره‌ی نسل‌کشی ارامنه

جنیفر اِم. دیکسُن
دا
* این مقاله به مناسبت روز یادبود نسل‌کُشی ارامنه (24 آوریل) منتشر شده است.

درآمد: نویسنده موضوعِ نسل‌کشی ارامنه را از زوایای مختلف در زمینه‌ای تاریخی تحلیل می‌کند و ضمن بررسیِ تغییرات تاریخی در مفهوم نسل‌کشی و هنجارهای بین‌المللی به موضع دولت ترکیه در گذر زمان در برابر این واقعه می‌پردازد. [1]

در این جستار، در بستر تاریخیِ نسل‌کشی ارامنه‌ی ترکیه، سه جنبه از روابط متقابل میان هنجارهای بین‌المللی، روایت‌های رسمی و گفتمان‌های فراگیرتر را بررسی می‌کنم. ابتدا با استناد به تحقیقاتِ خود نشان می‌دهم که تغییر در روایت ترکیه از نسل‌کشی ارامنه -که در گفتمان رسمی از آن با عنوان «به‌ اصطلاح مسئله‌ی ارامنه» یا «رویدادهای سال 1915» یاد می‌کنند- تا حدی با تغییر در معنا و اهمیت هنجارِ مخالفت با نسل‌کشی هم‌زمان بوده است. سپس به تأثیر گفتمان رسمی حکومت ترکیه بر فهم عامه‌ی مردم -در داخل، و به میزان کمتری، خارج از ترکیه- از ماهیت خشونت علیه ارامنه‌ی عثمانی می‌پردازم. سرانجام می‌گویم که تأثیر روایت رسمیِ ترکیه بر درک عامه‌ی مردم از رابطه‌ی میان این رویداد و مفهوم نسل‌کشی حاکی از آن است که این روایت می‌تواند بر برداشتِ مردم از مفهوم عام‌ترِ نسل‌کشی اثر گذارد.
در روایت رسمی ترکیه از نسل‌کشیِ ارامنه همواره بر این تأکید شده که صاحب‌منصبان عثمانی در مرگ ارامنه‌ی عثمانی در جنگ‌ جهانی اول نقشی نداشته‌اند. هر چند این بخش از روایت، ثابت مانده اما دولت‌مردان ترکیه، عمدتاً در واکنش به فشارهای بین‌المللی، روایت حکومتی را در اوایل دهه‌ی 1980، در میانه‌ی دهه‌ی 1990 و در اوایل دهه‌ی 2000 روزآمد کردند. در هر یک از این موارد، اهمیت نسبی مفهوم نسل‌کشی در روایت رسمی تغییر کرد و دلایل متفاوتی برای رد این اتهام ارائه شد. هم‌زمانیِ این تغییرات با تغییر در معنا و اهمیت هنجارِ مخالفت با نسل‌کشی نشان می‌دهد که دولت‌مردان ترکیه از این هنجار آگاه‌اند، هر چند هنوز از پذیرش کشتار ارامنه به عنوان یکی از مصادیق نسل‌کشی سرباز می‌زنند.

در دهه‌ی 1960، ارامنه‌ی خارج از ترکیه بیش از پیش از اصطلاح نسل‌کشی در اشاره به رویدادهای فجیع جنگ جهانی اول استفاده کردند. برای نخستین بار در اواخر دهه‌ی 1970، پژوهشگران نسل‌کشی به مواردی غیر از هولوکاست، به‌ویژه نسل‌کشی ارامنه، پرداختند. در واکنش به افزایش توجه بین‌المللی به نسل‌کشی ارامنه، دولت‌مردان ترکیه در اواخر دهه‌ی 1980 در روایت رسمی تجدیدنظر کردند. اهمیت فزاینده‌ی هنجار مخالفت با نسل‌کشی از جمله تغییراتی بود که به تمرکز روایت حکومتی بر مفهوم نسل‌کشی انجامید. هر چند در آن زمان برخی از پژوهشگران مقایسه‌ی هولوکاست با دیگر موارد نسل‌کشی را شروع کرده بودند اما هنوز بسیاری از محققان، هولوکاست را منحصربه‌فرد می‌دانستند. روایت رسمی جدید با سوءاستفاده از این اختلاف‌نظر، هولوکاست را از مصیبت ارامنه متمایز شمرد و ادعا کرد که مرگ ارامنه در جنگ جهانی اول نتیجه‌ی جنگ داخلی بوده است. به نظر راویان این روایت رسمی، نسل‌کشی خواندن مرگ ارامنه این مفهوم را بی‌اعتبار می‌کرد و نوعی توهین به قربانیان هولوکاست بود.نخستین بار در سال 1944 حقوق‌دانی به نام رافائل لِمکین اصطلاح نسل‌کشی را برای توصیف هولوکاست به کار برد. تصویب «معاهده‌ی پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی» در سازمان ملل (1948) نسل‌کشی را به یکی از مفاهیم رایج در حقوق بین‌الملل تبدیل کرد. هر چند ترکیه یکی از بیست کشور اولیه‌ی امضاکننده‌ی این معاهده بود اما دولت‌مردان این کشور تا سه دهه پس از امضای این معاهده از اشاره به مفهوم نسل‌کشی خودداری کرده و کوشیدند از هر گونه اشاره‌ای‌ به تبعید و مرگ ارامنه‌ی عثمانی در جنگ جهانی اول جلوگیری کنند.
روایت رسمی بار دیگر در اوایل دهه‌ی 2000، باز هم در واکنش به فشار بین‌المللی به ترکیه برای اقرار به نسل‌کشی، تغییر کرد. دولت‌مردانِ این کشور همچنان می‌گفتند که رویدادهای سال‌های 1917-1915 مصداق نسل‌کشی نیست اما در عین حال بر این تأکید می‌کردند که نسل‌کشی مفهومی حقوقی است و تنها دادگاهی بین‌المللی می‌تواند «ثابت کند» که آیا مرگ ارامنه مصداق نسل‌کشی است یا نه. این «دفاع» حقوقی در برابر اتهام نسل‌کشی حاکی از تغییر محتوا و اهمیت هنجار مخالفت با نسل‌کشی -و رویّه‌های قضائی فزاینده‌ی مربوط به جنایت نسل‌کشی- در پی نسل‌کشی رواندا در 1994 و جنگ‌های یوگسلاوی در دهه‌ی 1990 بود.
روایت رسمی ترکیه بر پژوهش درباره‌ی نسل‌کشی ارامنه تأثیر گذاشته است. تأکید روایت رسمی بر لزوم تمایز گذاشتن میان هولوکاست و تجربه‌ی ارامنه‌ی عثمانی سبب شد که پژوهشگران بر وجوه تشابه هولوکاست و نسل‌کشی ارامنه تمرکز کنند. به عبارت دیگر، «شباهت به هولوکاست به معیاری تبدیل شد که بر اساس آن تعیین می‌کردند که آیا رویداد خاصی نسل‌کشی است یا نه.» این امر به‌ویژه در مورد پژوهشگرانی مصداق داشت که درباره‌ی نسل‌کشی ارامنه تحقیق می‌کردند. در نتیجه، پژوهش‌های اولیه بر وجوه تشابه نسل‌کشی ارامنه و هولوکاست تأکید می‌کرد. بعضی از این شباهت‌ها عبارتند از تبعید با قطار، اهمیت ایدئولوژی نژادپرستانه و هویت دینی در آزار و اذیت، و نشانه‌های میل به نسل‌کشی پیش از شروع جنگ. در دهه‌ی گذشته، پژوهشگران با بررسی نسل‌کشی ارامنه به طور جداگانه، و نه در مقایسه با هولوکاست، در بعضی از استدلال‌های پیشین خود تجدیدنظر کرده‌اند.
تمرکز بر وجوه تشابه به معنای نادیده ماندن جنبه‌هایی بود که به هولوکاست شباهت نداشت. در نتیجه پژوهشگران به اهمیت آنچه امروز جنبه‌های اصلی نسل‌کشی ارامنه به شمار می‌رود، پی‌نبردند. این جنبه‌ها عبارتند از خلع ید ارامنه از امور اقتصادی، (باز-)مهندسیِ جمعیت‌شناختی ، و الگوهای جنسی آزار و اذیت.

رابطه‌ی متقابلِ مهمی میان هنجارِ مخالفت با نسل‌کشی (روایت رسمی ترکیه از «مسئله‌ی ارامنه») و گفتمان عمومی در داخل و خارج از ترکیه درباره‌ی نابودی ارامنه‌ی عثمانی وجود دارد. محتوای هنجار مخالفت با نسل‌کشی به طیفی از توجیه‌ها و دفاع‌های قانونی در برابر اتهام نسل‌کشی شکل داده است.  علاوه بر این، تغییر در توصیف‌ حکومت ترکیه از رویدادهای سال‌های 1917-1915 با تغییر در تفسیر هنجارِ مخالفت با نسل‌کشی هم‌زمان بوده است. روایت حکومت، به سهم خود، بر طرز فکر بسیاری از مردم در داخل و خارج از ترکیه درباره‌ی معنای نسل‌کشی و رابطه‌اش با تبعید و کشتار ارامنه‌ی عثمانی تأثیر گذاشته است. بررسی این تأثیرات ساختاری وجوه مهمی از سیاست را که بر فهم این رویداد تأثیر گذاشته‌، آشکار می‌سازد. افزون بر این، توجه به ویژگی‌های گفتمانیِ سیاست نسل‌کشی ارامنه نیاز به تحلیل تطبیقی دارد و اهمیت آن را نشان می‌دهد. چنین تحلیلی می‌تواند سوء تعبیرها و زمینه‌سازی‌های نادرست را آشکار سازد.روایت رسمی ترکیه بر طرز فکر عامه‌ی مردم درباره‌ی این رویداد و مفهوم نسل‌کشی تأثیر گذاشته است. بر این اساس در ترکیه استدلال رایج این است که آنچه روی داد اسفناک بود اما نسل‌کشی نبود. افزون بر این، تأکید روایت رسمی بر «مناقشه‌آمیز»، «سیاسی» و «حقوقی» بودن مفهوم نسل‌کشی به افکار، گفتار و نوشتارِ بسیاری از غیرمتخصصین درباره‌ی نسل‌کشی ارامنه شکل داده است. برای مثال در چند سال گذشته تعدادی از روزنامه‌نگاران سرشناس در داخل و خارج از ترکیه ادعا کرده‌اند که اصطلاح «نسل‌کشی» ذاتاً سیاسی است و نباید آن را به کار برد یا باید جایگزینی برایش یافت. بی‌تردید این اصطلاح ابعاد حقوقی-سیاسی و تحلیلی دارد اما اگر بگوییم که نباید آن را در مورد ارامنه به کار برد چون مناقشه‌آمیز است، در واقع از یاد برده‌ایم که حکومت ترکیه آن را مناقشه‌آمیز کرده است.
سرانجام باید گفت از زمانی که تابوی سخن گفتن از نسل‌کشی شکسته شده، شیوه‌های مطالعه و فهم نسل‌کشی ارامنه تغییر کرده است. پژوهش‌های گوناگون اخیر به نقش محوریِ خلعِ یدِ اقتصادی در این نسل‌کشی، ماهیت اساساً جنسی این نسل‌کشی و خشونت علیه غیرمسلمانان -به‌ویژه یونانیان و آشوریان- در آن دوران پرداخته‌اند. علاوه بر این پژوهشگران شباهت‌های جدیدی میان هولوکاست و نسل‌کشی ارامنه یافته‌اند که این امر به بازبینی فرایندهای منتهی به تشدید خشونت علیه ارامنه، تحقیق درباره‌ی خرده‌سیاستِ خشونت در محل‌های گوناگون و بررسی نقش ترک‌ها، کردها و دیگر افراد «نیکوکار»ی که به ارامنه کمک کردند یا جانشان را نجات دادند، انجامیده است.

برگردان و بازنویسی: عرفان ثابتی


Wednesday, April 27, 2016

نامه وزیر کار به فرزندان کارگران؛ برای هر کوتاهی‌ که در حق پدرانتان کرده‌ام، عذرخواهی می‌کنم

ali rabiee

به نقل از خبرگزاری هرانا - نامه وزیر کار به فرزندان کارگران؛ برای هر کوتاهی‌ که در حق پدرانتان کرده‌ام، عذرخواهی می‌کنم

 در نامه‌ای خطاب به فرزندان کارگران گفت که کارگری زندگی در سایه نگرانی از ناامنی شغلی انتظار ناخوشایند برای اعلام حداقل دستمزدهاست و من برای هر کوتاهی‌ای که کرده‌ام، عذرخواهی می‌کنم.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از مهر، علی ربیعی به مناسبت ۱۳ رجب ولادت حضرت علی و روز پدر در نامه ای به فرزندان کارگران از آنان خواست پدرانشان را عاشقانه دوست بدارند چرا که کارگران قهرمان کسب روزی حلال هستند.
متن نامه علی ربیعی به این شرح است:
«برای فرزندان همه کارگران ایران زمین
فرزندان عزیزم، امروز سالروز تولد مولای متقیان و روز پدر، روز پدران شماست. این روز را به پدران‌تان تبریک می‌گویم، اما دوست دارم در کنار بزرگ داشتن مقام ایشان، با شما چند کلامی از پدران‌تان بگویم. شاید آنقدر دستانشان گرم کار و افکارشان مشغول دغدغه‌های زندگی بوده است که فرصت نکرده‌اند همه زحمت، صداقت و عطوفتی را که به پای شما ریخته‌اند برای‌تان بازگو نمایند.
من خود زمانی کارگری و دشواری‌های آن‌ را با همه وجود تجربه کرده‌ام. کارگری، دنیای سحرخیزی‌های تابستان و زمستان برای رسیدن به سرویس کارخانه، کار کردن با ابزارها و ماشین‌های سرد و سنگین، کنار آمدن با سرعت خطوط تولید و عرق ریختن کنار کوره‌های مواد مذاب است. کارگری، تجربه شیفت‌های متوالی کار سخت، شب‌بیداری و خطر کارهای دشوار را به جان خریدن است. کارگری، دغدغه حداقل دستمزد را داشتن، و گاه کنار آمدن با قراردادهای موقت یا زندگی با دغدغه به تعویق افتادن حقوق ماهیانه است. کارگری دغدغه از دست رفتن شغل‌هایی است که بر اثر واردات از دست می‌روند. تلخ است، اما کارگری، زندگی در سایه تجربه نگرانی از ناامنی شغلی نیز هست. کارگری انتظار ناخوشایند برای اعلام حداقل دستمزدهاست.
اما کارگری دنیای زیبایی‌های بسیار نیز هست. کارگران قهرمانان کسب روزی حلال‌اند، همان روزی‌ای که پیامبر اسلام کسب آن‌را همسان با جهاد در راه خدا دانست. کارگری دنیای عشق به خانواده است. باور کنید عشق پدران‌تان به شما پشتوانه تحمل همه سختی‌های کار بوده است. کارگری اوج غرور است. آن ملتی که کارگرانی سختکوش، خلاق و متعهد ندارد، در کار خویش می‌ماند و محتاج می‌شود. کارگری از جنس ایمان و اراده است.
زیباست که همه در کنار هم بایستیم و به احترام پدران کارگرتان تعظیم کرده، دستان سختکوش و ماهرشان را ببوسیم و استواری و ایمان‌شان را ستایش کنیم. پدران‌ شما جسم و جان خویش را به پای شما و عزت و اقتدار ایران ریخته‌اند و اکنون شایسته است من برای هر کوتاهی‌ای که در حق ایشان کرده‌ام، عذرخواهی کنم، و از شما بخواهم عاشقانه پدران کارگرتان را دوست بدارید که زندگی خویش را مدیون ایشان هستیم.»

برپا کردن چوبه‌های دار در شهرهای مختلف ایران از روزهای پایانی فروردین ماه امسال دوباره سرعت گرفته است.

edam


 به گزارش رادیو زمانه
برپا کردن چوبه‌های دار در شهرهای

 سایت  مختلف ایران از روزهای پایانی فروردین ماه امسال دوباره سرعت گرفته است. از ۲۵ فرودین تا هشتم اردیبهشت، بیش از ۲۰ نفر اعدام شده‌اند. این در حالی است که ایران در سال گذشته، بیشترین شمار اعدام‌ها در طول ۲۵ سال گذشته‌اش را تجربه کرد.
در طی دو روز و تا روز دوشنبه ششم اردیبهشت ماه، هشت زندانی در زندان مرکزی زاهداناعدام شدند. سه نفر از آن‌ها محکوم به قصاص بودند: جمشید دهواری، ۳۰ ساله و متهم به قتل که از هشت سال قبل زندانی بود. صادق ریگی، ۳۵ ساله، متهم به قتل که از هفت سال قبل زندانی بود و محمد سنچولی، حدودا ۲۲ ساله که از پنج سال قبل تا زمان اعدام در بند جوانان زندان مرکزی زاهدان نگهداری می‌شد.
صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه ایران، ۳۱ فروردین ماه و در واکنش به گزارش حقوق بشری وزارت امور خارجه آمریکا گفته بود: اعدام برای قتل نداریم، بلکه این قصاص است.
از میان اعدام‌شدگان در زندان مرکزی زاهدان، پنج نفر هم در ارتباط با جرائم مرتبط با مواد مخدر به دار آویخته شدند. هویت این افراد اعلام نشده، اما آن‌ها پس از طی تشریفات و با حضور نماینده دادستان در محوطه زندان اعدام شده‌اند.
ایران حاضر به تغییر قوانین برای لغو مجازات اعدام جرائم مربوط به مواد مخدر نیست: وقتی کشوری از لغو مجازات اعدام ضرر می‌کند
خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ضمن گزارش کردن این اعدام‌ها، از موج جدید اعدام در زندان‌های مختلف کشور، پس از یک وقفه چند ماهه خبر داده است.
دادستان عمومی و انقلاب قزوین هم روز سه‌شنبه هفتم اردیبهشت، خبر از اجرای حکم اعدام یک زندانی متهم به قتل در محوطه زندان مرکزی قزوین داده است. این اعدام هم روز دوشنبه ششم اردیبهشت ماه انجام شده.
به گفته اسماعیل صادقی نیارکی، دادستان عمومی و انقلاب قزوین، این متهم به دلیل قتل همسر خود به قصاص با چوبه دار در محل زندان مرکزی قزوین محکوم شد. او به ۷۴ ضربه شلاق تعزیری هم محکوم شده بود.
دادستان عمومی و انقلاب ساری هم روز دوشنبه ششم اردیبهشت، از اجرای «حکم اعدام دومین زندانی متهم به قتل» در صبح روز یک‌شنبه پنجم اردیبهشت ماه در محوطه زندان ساری خبر داده بود.
اسدالله جعفری: «محکوم “ز-‌چ” ۲۷ ساله، فرزند علیجان که به اتهام قتل مرحوم سید “ع – فتاحی” فرزند سید محمدرضا به قصاص محکوم شده بود، با حضور اولیای دم در محوطه زندان ساری به دار آویخته شد.»
صبح روز پنجم اردیبهشت ماه زندانی ٢٧ ساله‌ای با مشخصات اختصاری ح-ح هم در زندان ساری به دار آویخته شده است.
روزنامه خراسان هم روز چهارشنبه اول اردیبهشت، گزارش داد که دو جوان روز یک‌شنبه ۲۹ فروردین در زندان مرکزی مشهد اعدام شده‌اند. اتهام آن‌ها قتل عمد بوده است: دو تن در زندان مرکزی مشهد اعدام شدند
همچنین روز چهارشنبه ۲۵ فروردین هم دست‌کم هفت زندانی محکوم به قصاص، در زندان رجایی‌شهر کرج اعدام شدند.
این دو جوان که نامی از آن‌ها برده نشده از سوی دادگاه کیفری استان خراسان رضوی به اعدام محکوم شده بودند و قضات دیوان عالی کشور نیز این حکم را تأیید کرده بودند.
بر اساس خبرهای منتشر شده، دست‌کم ۱۴ زندانی دیگر محکوم به اعدام هم در زندان‌های قزل‌حصار و رجایی‌شهر کرج، برای به اجرا گذاشته شدن حکم‌شان، در سلول‌های انفرادی به سر می‌برند.
سازمان عفو بین‌الملل و احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، در آخرین گزارش‌های خود درباره اعدام در ایران، از افزایش چشمگیر شمار اعدام‌ها انتقاد کرده‌اند.
جمهوری اسلامی اما این انتقادها را بی‌اساس می‌داند و از آن‌ها به عنوان دخالت در امور داخلی کشور یاد می‌کند، اعدام به دلیل قصاص را حکم الهی می‌خواند و دلیل دار زدن افراد به علت ارتکاب جرم‌های دیگر را عبرت گرفتن دیگران و امن‌تر شدن جامعه اعلام می‌کند.


Tuesday, April 26, 2016

آنچه درباره مغز نوزادان باید بدانید

آنچه درباره مغز نوزادان باید بدانید
بچه‌ها دوست داشتنی هستند. هیچ چیز نمی‌تواند به اندازه مواقعی که می‌خندند یا سعی می‌کنند نامفهوم صحبت کنند ما را شاد کند اما بیشتر ما نمی‌دانیم در
مغزشان چه می‌گذرد و ساختار ذهنی آن‌ها چطور شکل می‌گیرد.
تمام بچه‌ها کمی زودتر از موعد به دنیا می‌آیند
اگر سایز کوچک لگن زنان نبود بچه‌ها باید بیشتر از ۹ ماه در رحم باقی می‌ماندند و باقی مراحل رشد مغزشان را کامل می‌کردند. لیز الیوت، عصب شناس و مؤلف کتاب «چگونه مغز و تفکر در پنج سال اول زندگی رشد می‌کند»، می‌گوید: لگن انسان به دلیل کاربرد آن در ایستادن باید کوچک باشد. لگن بزرگ تر این قابلیت را در انسان با مشکل مواجه می‌کند.
مغز نوزاد در زمان به دنیا آمدن یک چهارم مغز یک انسان بالغ است و این در مقایسه با مغز موجودات دیگر موقع به دنیا آمدن، اندازه کوچکی است. به همین دلیل بسیاری از پزشکان زنان و زایمان سه ماهه نخست زندگی نوزادان را مرحله چهارم بارداری می‌دانند تا بر آسیب پذیر بودن بچه در این دوران تاکید کرده باشند. به عنوان مثال نخستین لبخند نوزادان معمولاتا ۱۰ تا ۱۴ هفتگی اتفاق نمی‌افتد و به گفته دانشمندان، نخستین احساسات تعلق به محیط و شناخت اطراف تا پنج ماهگی اتفاق نمی‌افتد.
واکنش‌های پدر و مادر مغز کودک را رشد می‌دهد
نوزاد انسان برخلاف حیوانات نمی‌تواند بدون نگهداری پدر و مادر بزرگ شود. پس تا وقتی کودکان وجود دارند، والدین هم هستند. مغز کودک با پاسخ‌هایی که به او داده می‌شود تکامل پیدا می‌کند. لایه بیرونی مغز نوزاد در این زمان چندان رشد نکرده و کودک کنترل چندانی بر حرکات و رفتار خود ندارد. پس نگرانی‌ها درباره انضباط دادن به بچه یا امکان لوس شدن او بی مورد است.
در عوض کودک در این زمان یاد می‌گیرد گرسنگی، خستگی، تنهایی و ناراحتی چه چیزهایی هستند و زمانی که این ناراحتی‌ها برطرف می‌شوند چه احساسی به وجود می‌آید. کسانی که از بچه مراقبت می‌کنند در این مرحله می‌توانند با پاسخ دادن به نیازهای بچه به او در روند رشد کمک کنند. اگرچه در هیچ حالتی نمی‌توان از گریه کردن بچه جلوگیری کرد.
همه بچه‌ها (فرقی نمی‌کند والدین آن‌ها تا چه اندازه به نیازهای آنان پاسخ بگویند) زمانی برای اوج گریه کردن دارند که حدود ۴۶ هفتگی آن‌هاست. (بیشتر بچه‌ها بین ۳۸ تا ۴۲ هفتگی به دنیا می‌آیند.) کارشناسان معتقدند بسیاری از گریه‌های بچه‌ها به دلیل تغییرات و رشد جسمانی آن‌ها اتفاق می‌افتد و این تقریباً در تمام فرهنگ‌ها یکسان است.
شکلک‌ها و صداها برای رشد مغز نوزاد مهم‌اند
زمانی که نوزادان سعی می‌کنند حرکات صورت پدر و مادرشان را تقلید کنند قسمت مربوط به عواطف در مغز در آنان رشد می‌کند. این به نوزادان کمک می‌کند تا پایه و اساس روابط با دیگران را بیاموزند. شکلک درآوردن و تقلید حالت گریه یا خنده به شکل اغراق آمیزی از طرف والدین حتی این روند را به شکل بهتری تسهیل می‌کند. مورد دیگری که به نظر می‌رسد والدین آن را به شکل غریزی انجام می‌دهند صحبت کردن با زبان کودکانه با نوزادان است که مرحله مهمی در رشد مغز کودک و فراگرفتن مراحل اولیه کلمات در زبان است.
مغز نوزاد مثل روند تکامل رشد می‌کند
زمانی که نوزاد به دنیا می‌آید، مغزش شباهت زیادی به میمون‌ها و انسان‌های نئاندرتال دارد اما هنگام رشد این شباهت کم تر می‌شود. مغز نوزاد با سرعت زیادی رشد می‌کند و زمانی که به یک سالگی می‌رسد به حدود ۶۰ درصد یک انسان بالغ رسیده است. مغز کودک وقتی به مهدکودک می‌رود تا حد زیادی به آخرین مرحله رشد خود رسیده است اما در حقیقت مغز تا دهه بیست زندگی به اندازه کامل خود نخواهد رسید. برخی دانشمندان تغییراتی را که در مغز کودک اتفاق می‌افتد با آنچه در مراحل مختلف تکامل بشر شاهد آن بوده‌ایم، مقایسه می‌کنند.
نوزادان دوست داشتنی اما تا حدی کر هستند
نوزادان به سختی می‌شنوند. شاید به همین خاطر صدای گریه‌هایشان آن‌ها را آنقدر که گوش ما را اذیت می‌کنند، آزار نمی‌دهد. به طور کلی نوزادان نمی‌توانند صداهایی از پس زمینه را تشخیص دهند، آن گونه که انسان‌های بالغ می‌توانند این صداها را از صداهای دیگر تشخیص دهند. این می‌تواند توضیحی برای این مساله باشد که بیشتر بچه‌ها می‌توانند با وجود سر و صدا و شلوغی اطرافشان به راحتی بخوابند.
الیوت معتقد است درست به همین دلیل اگر تلویزیون روشن باشد کودک نمی‌تواند صداهای دیگران را از صدای موزیک یا تلویزیون تشخیص دهد و این ممکن است به قابلیت صحبت کردن و استفاده از کلمات در او صدمه وارد کند اما اگر کودک به موزیک علاقه مند باشد الیوت پیشنهاد می‌کند که موزیک باید به عنوان یک فعالیت اصلی در کنار نوزاد قرار بگیرد نه در کنار چیزهای دیگر.
فقط پدر و مادر برای معاشرت کافی نیستند
در حالی که بیشتر دانشمندان روی رابطه والدین- فرزندان تمرکز کرده‌اند، برخی تحقیقات نشان می‌دهد کودکان باید با حداقل سه نفر در تماس مدام باشند. طبق این تحقیقات که در مجله تحقیقات رشد کودک در سال ۹۵ چاپ شده است کودکان زمانی که با کسانی به غیر از پدر و مادر معاشرت دارند علامت‌های صورت کسانی به غیر از والدین را مورد ارزیابی قرار می‌دهند و آن را فرامی گیرند.
منبع :
روزنامه اعتماد, شماره ۲۴۳۴
Live Science
نویسنده: هلیا محمدی

از سخنان دکتر هلاکویی

پدری و مادری دو تا گوش شنوا می خواهد نه زبان گویاپپپ.
هر پدر و مادری که حرف می زند بچه اش را از پای می اندازد.
قاعده تربیتی ده به یک است. 
به این صورت که ده تا جمله بچه می گوید؛ یک جمله پدر و مادر. وقتی بچه نوجوان می شود و با مسائل پیچیده روبرو می شود این قاعده بیست به یک می شود. یعنی روزی که شما به عنوان پدر و مادر وقتی یک جمله حرف می زنید تا نوجوان شما بیست جمله نگفته است شما حق ندارید جمله دوم را مطرح کنید. پدر و مادرهایی که اول حرف می زنند بچه ها را اول کر می کنند و بعد لال. به همین جهت است که نوجوانان با دوستانشان ده ساعت حرف برای گفتن دارند ولی با پدر و مادرشان ده ثانیه هم حرف نمی زنند چرا که این نوع بچه ها توسط پدر و مادرشان از کار افتاده اند. 
هیچ بچه ای نیست که نخواهد با پدر و مادرش حرف نزند و تمام وقت پدر و مادرش را نگیرد. بنابراین وقتی بچه ها در را باز ببینند و اشتیاقی از والدینشان ببینند خوب معلوم است که ارتباطی هم برقرار می شود و گرنه راه های ارتباطی بسته می شود. بنابراین بیشتر از آنی که پدر و مادر حرف بزنند باید آنها را بشنوند تا متوجه بشوند که چه خبر است .
(دکتر هلاکویی)

Monday, April 25, 2016

وه، پدربزرگ 85 ساله اش را نونَوار می کند

نوه، پدربزرگ 85 ساله اش را نونَوار می کند و او حالا چندی است که به سنبل سرزنده ی مد تبدیل شده است. این پدربزرگ چینی تبار شهرت بزرگی در صفحه های اجتماعی کسب کرده، طوری که کسی باور نمی کند چند سال پیش این پدربزرگ، یک مرد ساده ی روستایی بوده است. (لطفا ورق بزنید تا عکس های گذشته ی پدربزرگ را ببینید!)
این عکس ها بیشتر، منبع الهام افراد میانسال هایی واقع شده اند که از پیرشدن می هراسند و طبق یک قرارداد نانوشته گمان می کنند وقتی انسان به سن خاصی برسد، قرار نیست دیگر از زندگی لذت ببرد.


Saturday, April 23, 2016

داستان "جواب ابلهان خاموشی است


داستان "جواب ابلهان خاموشی است"

ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است .........؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد....
قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند....... قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت.
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد:"جواب ابلهان خاموشی ست"

شاپور دانشمند در حال مصاحبه با دکتر پیام اخوان - یک خداناباور( آتئیست ) از بهائیان دفاع میکند


یک خداناباور( آتئیست ) از بهائیان دفاع میکند
شاپور دانشمند در حال مصاحبه با دکتر پیام اخوان
به گزارش گلد نیوز -شاپوردانشمند میگوید: "من به خدا باور ندارم اما بايد برای تحقق عدالت در مورد این مردم شریف، یعنی بهائیان ایران، کاری میکردم."
تارنمای تازه ی دانشمند AQuietGenocide.com قرار بود یک فیلم مستند بشود اما به تدريج به یک کمیسیون حقیقت یاب روی وب و در رسانه های اجتماعی تبدیل شد. یک روايت ویدیویی از ستمها، دردها و محرومیتهایی که اعضای جامعۀ بهائی در ایران با آن روبرو بوده و هستند.
دانشمند، فیلمساز و کارگردان شناخته شده در زمينه ی مسائل محیط زیست و بی عدالتیهای اجتماعی، انگیزه اش در راه اندازی تارنمایAQuietGenocide.com (نسل کشی آرام) را اینچنین شرح میدهد:
ضد دین بود. در نتيجه من هم بی دين بار آمدم. پدر من در طول زندگی اش برای حقوق فقیران و کسانی که از حقوق اجتماعی خود محروم بودند مبارزه میکرد و دولت ایران، حتی در زمان شاه، نمیدانست با او چه بکند. او را دائما به شهرهای مختلف منتقل میکردند و هیچ وقت اجازه ندادند که در یک شهر مستقر شود. من در طول دوازده سال اول تحصیلاتم، به ۱۸ مدرسۀ مختلف رفتم."
"در یکی از این شهرها، کاشان، او دادستان بود. یک روز که من و پدرم برای ناهار به خانه میرفتیم، ديديم جمعی جلوی خانه ای درهمسایگی ما جمع شده و داد و فریاد میکنند که ’این، خانه ی یک بهائی است و ما میخواهیم که آنها از این محله نقل مکان کنند.’ پدرم به شدت عصبانی شد، ماشین را متوقف کرد و بلافاصله به رئیس شهربانی که دوستش بود تلفن کرد و به او گفت، اگر یک بار دیگراین افراد در مقابل این خانه جمع شوند من علیه تو بخاطر قصور در انجام وظیفه ات اعلام جرم خواهم کرد. این مسئولیت توست و باید این محل و این خانواده را امن نگاه داری!”
"من هيچ اطلاعی از آئين بهائی نداشتم و تا آن روزحتی کلمه ی بهایی به گوش من نخورده بود، از پدرم پرسيدم که اینها کی هستند؟ گفت که اين هم دینیست مثل بقیه ی دینها. در واقع او نظر مثبتی در مورد هیچ دیانتی نداشت.”
""این حادثه، برای من که در آن زمان فقط سیزده سال داشتم و حسابی ترسیده بودم، معمایی بوجود آورد که تا سال ها با من بود. اینکه او جان خود و من را برای کسانی به خطر انداخته بود که اصلا قبولشان نداشت برای من غیر قابل فهم بود. چندین سال بعد من در بارۀ ماجرای کاشان از پدرم سئوال کردم. او به من گفت، مردم، از هر قشری و با هرباوری، در مقابل عدالت یکسان هستند. انسان، تا وقتی معنای عدالت را نفهميد انسان نشد. تا وقتی کلمه و مفهوم عدالت نبود، مردم هنوز حيوان بودند.”
"من در طول زندگی ام همیشه سعی کرده ام آن اندرز را دنبال کنم. در حقیقت، عدالت خواهی، هدف اصلی من در همه ی کارهايم است.”
"پدر من دو سال پیش درگذشت. من نمیتوانم به ایران برگردم، دستگيری، شکنجه وبعد احتمالا کشته میشوم. من حتی برای خاک سپاری پدرم نتوانستم به ایران برگردم؛ چيزی که تأثیر عمیقی روی من گذاشت. حس کردم حالا وقت خوبیست که میراث عدالت منشی پدرم را دنبال کنم و یاد آن خانواده بهائی در کاشان را محترم بشمارم. من دوستان زيادی نیز در جامعه ی بهائی دارم، انبوهی از آدمهای نازنين، بايد اين کار را برای پدرم، و برای همه ی آنها میکردم.”
با حدود ۹۰ نفر مصاحبه کرده ام. خيلیها پيش من آمده اند و با صرف وقت و بردباری، وقایعی را که برای فراموش کردنشان سالها تلاش کرده بودند، برای من نقل کرده اند.
"حالا من مدام با بهائيان در تماسم. تصمیم دارم تا جایی که ممکن است به ضبط این مصاحبه ها ادامه دهم و آنها را در اختیار عموم بگذارم. من از بهائیانی که قربانی اين جنايات هستند، دعوت میکنم که اگر مايلند داستان خودشان را بيان کنند با من تماس بگیرند.”
"آنچه درجريان فیلمبرداری داستانهای بهائیان مرا بیش از همه تحت تأثیر قرارداد، قدرت و روش مقابله آنها با این فجایع بود. دو چيز را متوجه شدم;-يکی این که بهائیان شریف که میتوانستند خیلی ساده جان خود را نجات داده و خود و خانواده هایشان را هدف این مصائب شدید قرار ندهند، ترجیح دادند کشته شوند اما درباره ی آنچه به آن اعتقاد دارند دروغ نگویند. در ابتدا اين برايم خيلی عجيب بود"
"اما بعد متوجه شدم که این فداکاریها، یکی از والاترین حرکتهایی بود که آنها میتوانستند برای جامعۀ خود انجام دهند. شهادت بیش از ۲۰۰ تن از منتخبین جامعه ی بهایی، روح و عزم جامعه ی جهانی بهائی را هزار بار قویتر کرده است."
"و دوم اين بود که، علی رغم تمام جنایاتی که علیه آنها شده، جامعۀ بهائی ایران، هیچ نفرت و خصومتی در دل ندارند و اين مصائب را به عنوان واقعیتی در مسير اعتقادیشان قبول کرده اند. و این مرا واقعا متحيرمیکند."
ترجمه مقاله شاپور دانشمند

Friday, April 22, 2016

امام جمعه موقت تهران: نمایشگاه کتاب برگزار نشود "بهتر است


ايران
امام جمعه موقت تهران: نمایشگاه کتاب برگزار نشود "بهتر است"
کانون نویسندگان: افت کتابخوانی در ایران پیامد مستقیم سانسور است
سلمان رشدی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت: سرکوب آزادی بیان حمله به ذات بشر است
منیرو روانی پور: نمایشگاهی که برگزار شد، نمایشگاه سانسور بود نه کتاب
۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | ۱۸:۴۹
امام جمعه موقت تهران روز جمعه در سخنانی خواستار کنترل محتوای کتاب‌های عرضه شده در نمایشگاه کتاب تهران شد و گفت، در غیر این صورت نمایشگاه کتاب برگزار نشود، "بهتر است".
محمدعلی موحدی کرمانی، یکی از چهره‌های برجسته اصولگرا، در خطبه‌های نماز جمعه تهران به در پیش بودن نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران اشاره کرد و گفت، " از کشورهای مختلف کتاب به نمایش گذاشته می‌شود و برخی می‌خواهند فرهنگشان را این گونه تزریق کنند."
خطیب جمعه تهران در ادامه گفت "اگر خدای نکرده در بین این کتاب‌ها یک کتاب گمراه‌کننده باشد و یک جوان آن را بخرد و به خانه ببرد و به واسطه آن، خواهر، برادرش یا پدر و مادرش را نیز گمراه کند، شما مسئولان گرفتار عذاب الهی خواهید بود."
این عضو ارشد مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان این که برگزاری نمایشگاه کتاب "شوخی" نیست، خواستار "نظارت" بر محتوای کتاب‌های نمایشگاه شد و گفت، "ما که نمی‌خواهیم با این نمایشگاه پز بدهیم. اصلا نمایشگاه کتاب این چنینی را نمی‌خواهیم."
نماینده سابق رهبر جمهوری اسلامی در سپاه پاسداران، به دوران مسئولیت خود در آن نهاد نظامی اشاره کرد و گفت، یک سال عده‌ای را مامور کرده تا کتاب‌ها را کنترل کنند و چون در گزارش ارائه شده مشخص شد "کتاب‌های ضد اسلام، ضد خدا، ضد پیامبر و ضد نظام" وجود دارد، از برگزاری نمایشگاه جلوگیری شد.
او با بیان این که "هنوز دیر نشده" از مسئولان خواست تا "اجازه ورود کتاب‌های انحرافی و گمراه کننده را به نمایشگاه کتاب ندهند".
بیست و نهمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران پانزدهم تا بیست و پنجم اردیبهشت ماه برگزار خواهد شد. امسال برای اولین بار این نمایشگاه به مجموعه "شهر آفتاب" در جنوب تهران منتقل شده است.
اما




Tuesday, April 19, 2016

روانشناسی همه جا کاربرد ندارد

روانشناسی همه جا کاربرد ندارد

خانم معلّمی وارد کلاس شد. تصمیم داشت از علم روانشناسی که آموخته بود استفاده کند. پس رو به کودکان خردسال کرده گفت، "هر کس که تصوّر می‌کند احمق است، برخیزد بایستد."
کسی تکان نخورد و جوابی نداد. بعد از لحظاتی، کودکی برخاست. معلّم با حیرت از او پرسید، "تو واقعاً تصوّر می‌کنی احمقی؟"
کودک معصومانه گفت، "خیر خانم معلّم؛ ولی دوست نداشتم شما تنها کسی باشید که ایستاده است."

Monday, April 18, 2016

بخونیدخیلی جالبه


بخونیدخیلی جالبه
ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ دو ساله ، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮمﺍﻧﺲ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ .
ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!!
ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ !!
ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻢ.
ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﮔﻔﺖ: ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﻜﺮ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻟﻴﺴﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻢ.
ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ... ﻭﻟﻰ به هرحال ﺑﺎ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ میکنم.
بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت:
ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ. ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺷﺮﻛﺖهای ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺋﻰ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺴﺖ.
ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﻰ ﺷﻌﻮﺭ، ﻳﻚ ﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ !!
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود.
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺑﻰ ﺑﺪﻫﺪ،
ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻤﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎﻯ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﺍﮔﺮ ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺮ ﺭﻓﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻢ... ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺍﺻﻼ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎنی و درستی نیست ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﺑﻰ ﺷﻌﻮﺭ ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ!!
بعد ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﻯ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
ﻭ ﺁﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ که نامش (دنیس گورالیدو) بود ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳِﻤﺖ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ
ﺷﺪ.
هنوز هم که در سال 2016 هستیم لوحهای تقدیر و سپاس از او در دیواره های دفتر کارش خودنمایی میکند.
ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ...
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ "ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ" ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛
ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...!

Sunday, April 17, 2016

مراسم نجيب ترين ملکه سال


مراسم نجيب ترين ملکه سال ميباشد,بانوفرح بعلت عدم استفاده ازالکل ومواد مخدر وبعلت نداشتن معشوقه وبوي فرندپس ازمرگ پادشاه فقيد,,,به عنوان نجيب ترين ملکه سال انتخاب شدند,,,,درود بر شرفت بانوي ايران

استان وایر : خاطرات‌ اقلیت‌ها از پادگان سربازی: آزار، تبعیض و خودکشی


استان وایر : خاطرات‌ اقلیت‌ها از پادگان سربازی: آزار، تبعیض و خودکشی
سه سال پیش، در دوران سربازی با جوانی بهایی به نام صهبا آشنا شدم.
صهبا گاهی با من درددل می‌کرد: «یک بهایی در ایران حق کار ندارد، حق تحصیل ندارد، کلا حق ندارد! حتی اگر به قتل برسد دیه‌ای به خانواده‌اش تعلق نمی‌گیرد. پس چرا باید مثل بقیه به سربازی برود؟ چرا باید در مجتمع‌های مسکونی کادری‌ها از خانواده‌ آنها محافظت کند؟ مگر آن‌ها از او محافظت می‌کنند؟»
تا دو دهه پیش از دیدگاه بسیاری از خانواده‌ها سربازی فرصتی بود برای تبدیل نوجوانان بازیگوش به مردانی مسئولیت‌پذیر. ولی در سال‌های اخیر سربازی برای اکثر خانواده‌های ایرانی با «اجبار» مترادف شده است. اجباری که شدت آن بسته به عواملی مانند قومیت، عقیده، مذهب، تاهل، موقعیت اقتصادی، اجتماعی، تحصیلی و ... متفاوت است.
تبعیض و فشارهایی که توسط فرماندهان به صهبا، جوان بهایی وارد می‌شد، باور نکردنی بود. مسئولین یگان حتی به او غذا هم نمی‌دادند. هر روز من و بقیه سربازها قسمتی از غذای خودمان را با او شریک می‌شدیم.
اما فرماندهان پادگان به این هم راضی نمی‌شدند و مدت زیادی نگذشت که شرایط را برای فرستادن صهبا به کهنوج (برای مقابله با قاچاقچی‌ها) آماده کردند.
روزی که صهبا برگه اعزام به دست وارد اتاق فرمانده پادگان شد تا آخرین امضا را پای نامه بزند، او مشغول صحبت با تلفن بود. صهبا که چیزی برای از دست دادن نداشت از حواس‌پرتی فرمانده استفاده می‌کند و در جواب این سوال که قرار بود به کجا منتقل شوی، می‌گوید: «طرح آمایش شامل حال من شده و باید به محل سکونتم تهران برگردم.»
و فرمانده در محل انتقال می‌نویسد: تهران!
در تهران شانس بیش‌تر با صهبا یار بود. به محض ورود، فرمانده خوش‌برخوردی که به دنبال ارشد و جانشین برای خودش می‌گشت، او را انتخاب می‌کند و از آن به بعد پشتش کمی گرم می شود.
البته اذیت و آزارها در روزهای غیبت فرمانده ادامه داشت تا آنجا که او یک‌بار برای گرفتن مرخصی ناچار می شود آب‌جوش کتری را روی خودش خالی ‌کند.
صهبا در آخرین تماس‌مان از حادثه‌ای که در کاغذبازی‌های انتقالی برایش روی داده به عنوان «معجزه» یاد کرد: «بدترین اتفاقِ پادگان تهران هم از تبعید به کهنوج بهتر است.»
اگر کلید‌واژه «خودکشی سرباز» را در گوگل جستجو کنید، می بینید خبرگزاری‌های داخلی یادداشتهای بی‌شماری از «خودکشی سربازهای رژیم صهیونیستی» پس از انجام «ماموریت‌های وحشیانه»، یا مواردی درباره سربازهای ترک و افغان نوشته‌اند. اما به جز چند سایت حقوق‌بشری و چند وبلاگ، مطلبی راجع به مشکلاتی که برای جوانان ایرانی در دوران خدمت سربازی پیش می‌آید، چیزی منتشر نشده است.
یک نمونه مشخص در این زمینه، خودکشی «حکمت صفری» سرباز وظیفه یارسانی (پیرو آیین یاری) بود. او که در پادگان مالک اشتر پدافند سپاه شهرستان بیجار خدمت می‌کرد، به دلیل توهین به اعتقاداتش از سوی فرماندهان، با اسلحه سازمانی‌اش خودکشی کرد.
یکی از نزدیکان او در مصاحبه با سایت «هرانا» به تماس حکمت با خانواده، اندکی پیش از خودکشی اشاره کرده بود.
حکمت در این تماس با در میان گذاشتن آزار و اذیت‌ها، تبعیض‌ها، اهانت‌ها و فشارهای فرماندهان برای تغییر دین به اسلام، خودکشی را تنها راه‌حل برای پایبندی به اعتقاداتش عنوان کرده بود.
به طور معمول، در سخنرانی‌های مسئولان نظامی، از خدمت سربازی به عنوان دوران مقدس خدمت به کشور و آمادگی رزمی جوانان برای زمان جنگ یاد می‌شود. این درحالی است که اگر از آن‌هایی که به سربازی رفته‌اند سوال کنید، کمتر کسی دوران دو ساله سربازی اجباری را در راستای اهداف اعلام شده می‌داند.
یک سرباز سابق ارتش، وظایفی که در طول خدمت به او و هم‌خدمتی‌هایش محول شده را اینطور توصیف می‌کند: «از کمک برای نوشتن تز دانشگاه تا نگهبانی در مجتمع‌های مسکونی مخصوص کادری‌ها و حتی کارهای خدماتی مثل باغبانی و خانه‌تکانی!»
امید، دیگر سرباز وظیفه ایرانی هم نظر مشابه ای دارد: «اگر یک هفته را آنجا بگذرانی، حساب کار دستت می‌آید. هرکس با توجه به قدرتی که دارد از دیگران بیگاری می‌کشد و فشارهای روانی خودش را با اذیت کردن دیگران کم می‌کند.»
او درباره لایه های موثر بر سیاست‌های حاکم در پادگان می‌گوید: "کادری‌ها - به عنوان سردسته این تفرقه‌افکنی- ارشد‌ها را از بین بی‌وجدان‌ترین سربازها انتخاب می‌کنند و با این‌ کار اجازه هر نوع برخورد زننده با سربازان دیگر را می‌دهند. برای همین سربازهای هر شهر یا استان، گروهی مخصوص خودشان دارند تا هوای هم‌دیگر را داشته باشند. غیر از اعضای گروه هم به هیچ‌کس اعتماد نمی‌کنند. حس اعتماد و نوع‌دوستی در پادگان بی‌معنی است. مثل قانون جنگل، هرکس سعی می‌کند خودش را نجات دهد، حتی اگر به قیمت درست کردن دردسر برای دیگران باشد.»
مسائلی که در طول خدمت مهیار، سرباز بهایی مشکل‌ساز شده‌اند هم از همین دست‌اند. او که نوشهری است و در غرب کشور خدمت می‌کند، می‌گوید: «بیش‌تر سربازهای پادگان ما آذری زبان‌اند و مسلمان و البته با گرایش‌های پان‌ترکیست. من به عنوان یک بهایی فارسی زبان، از هر لحاظ در اقلیت هستم. حتی حرف‌های آن‌ها را درست نمی‌فهمم. از روزهای اولی که اعزام شدم تقریبا همه سربازان به خاطر سیاست‌های تبعیضی حکومت از من متنفر بودند. حتی هروقت وظیفه تمیز کردن اتاق فرماندهان را با آن‌ها شریک می‌شدم، یک پرچم ایران گیر می‌آوردند و تمام اتاق را با آن تِی می‌کشیدند که تنفرشان را بهتر درک کنم.»
مهیار از تلاش خود برای ارتباط با دیگر سربازان می‌گوید: «سعی کردم از در دوستی وارد شوم. فکر کردم اگر بدانند من بهایی هستم و در ایران جزو اقلیت‌ها به حساب می آیم، با من کنار می‌آیند. اما از همان لحظه‌ای که متوجه مذهب من شدند تا امروز، سه بار به درخواست سربازان، خوابگاهم را عوض کرده‌اند. بالاخره هیچ‌کس دوست ندارد نجس شود! نمی‌فهمم چطور در سیستمی به این سخت‌گیری، خواسته سربازها اینقدر برای مسئولین پادگان مهم شده است!»
سختی‌های سربازی برای اقلیت‌های رسمی ایران، با شدت کم‌تری همراه است. آرن که مسیحی است، می‌گوید: «برای ما ارمنی‌ها اقلیت بودن در سربازی از طرفی خوب است؛ مثلا در اعیاد و مناسبت‌های مذهبی می‌توانیم مرخصی بگیریم. البته از طرفی هم مجبوریم در کلاس‌های عقیدتی اجباری شرکت کنیم. گاهی حرف‌هایی زده می‌شود که مغایر با اعتقادات ماست و ممکن است به ما بربخورد.»
بسیاری از تبعیض‌ها و آزار اقلیت‌ها در دوران سربازی در همان پادگان‌ها دفن می‌شوند؛ با این توجیه که «گفتنش چه فایده‌ای دارد؟» علاوه بر این، بعضی از مسائل به دلیل تابو بودن در جامعه عنوان نمی‌شوند یا با ترس و خودسانسوری عنوان می‌شوند. مانند مشکلاتی که در طول 17 ماه خدمت فرشاد برایش پیش آمد، وقتی در پادگان متوجه شدند که او دگرباش است.
فرشاد می گوید: «فقط همین‌قدر می‌گویم که اتفاق های سربازی بیش‌تر شبیه کابوس بود تا واقعیت. یعنی من دوست داشتم که همه‌اش خواب باشد. کادری‌ها، سربازان و حتی راننده تاکسی‌های جلو در پادگان هم اذیتم می‌کردند. همه می‌دانستند چقدر این برخوردها برایم عذاب‌آور است. برای همین بود که نامه‌نگاری شد و 7 ماه زودتر ترخیصم کردند.»
موارد گفته نشده کم نیستند. مثلا کریم قاسم نژاد، جوان کُردی که ماموران امنیتی بدون داشتن توضیحی برای آثار شکنجه و سوختگی بر بدنش، جسد او را تحویل خانواده‌اش دادند و خودکشی را عامل مرگش دانستند.
قاسم‌نژاد، اهل روستای ملحم از توابع شهرستان سلماس بود. اواخر بهمن 1391 به خانواده قاسم‌نژاد خبر داده شد که پسرشان در پادگان خودکشی کرده، ولی یکی از نزدیکان او می‌گوید: «اگر کریم واقعا خودکشی کرده بود پس آن آثار سوختگی و شکنجه روی بدنش چه دلیلی داشت؟ چرا اطلاعات سپاه پاسداران مانع برگذاری مراسم دفن او شدند؟ ما شکایتی تنظیم کردیم تا مسئولان پادگان را به دادگاه بکشیم، ولی بعد از 3 سال هنوز پرونده کریم به جایی نرسیده است.»
یک سال پیشتر، درست مشابه همین اتفاق برای «ناصر عیسی‌زاده» اهل سلماس رخ داده بود. باز هم اعلام خودکشی یک سرباز کُرد و بعد تحویل جسدی که آثار سوختگی در ناحیه گردن و شکستگی کمر و پایش دیده می‌شد. ممانعت اطلاعات سپاه پاسداران از برگزاری مراسم تدفین او و اعتراض بی‌حاصل خانواده‌اش، موضوع را مشکوک کرد.
طبق گزارش «هرانا»، علت دستگیری ناصر به نقل از نزدیکان او «اقدام علیه امنیت ملی، اقدام به خروج غیرقانونی از مرز و فرار از خدمت سربازی» اعلام شده است، هرچند که در گزارش‌ها به جر و بحث او با یکی از فرماندهان اشاره شده؛ چیزی که بنیامین هم خود را قربانی آن می‌داند.
این جوان بهایی به دلیل بحث در کلاس عقیدتی، خود را به سیبل حملات «حاج آقای عقیدتی» بدل کرد تا در تمام یک سال و نیم سربازی چوب صراحتش را بخورد!
او نیز خاطرات شیرین از این دوران دارد ولی تلخی تبعیض، آزار و خبرهای تلخ سایه شان سنگین تر است، او شهروند ایران است ولی در اقلیت است

Friday, April 15, 2016

فاران عزیز پس از آزادی از زندان


مدرسه در ژاپن

مدرسه در ژاپن
✅ يک:
دانش آموزان همراه با مدرسين هر روز به مدت ربع ساعت به نظافت مدرسه مي پردازند و اين کار باعث تربيت نسلي متواضع و حريص بر نظافت مي گردد.

✅ دو:
هر شهروند ژاپني که سگ داشته باشد، هميشه کيف و کيسه هاي خاصي براي برداشتن فضولات آن به همراه دارد.
حرصشان بر نظافت، سرلوحه ي اخلاق خود قرار داده اند.

✅ سوم:
کارگر نظافت و رفتگر را
"مهندس بهداشت"مي نامند و ماهانه پنج الي هشت هزار دلار آمريکايي مي گيرد و براي ورود به اين پيشه بايد امتحانات کتبي و شفاهي داد.

✅ چهارم:
ژاپن هيچ منبع طبيعي ندارد و سالانه در معرض صدها زلزله قرار مي گيرد اما اين مسائل باعث نشده که اين کشور را از اين که دومين کشور اقتصادي در جهان باشد، باز دارد.

✅ پنج:
هيروشيما فقط طي ده سال توانست، از لحاظ اقتصادي به همان هيروشيماي قبل از سقوط بمب هسته اي بازگردد.

✅ شش:
استفاده از تلفن همراه در قطار، رستوران و تمام اماکن بسته ممنوع است و در موبايل هايشان به جاي کلمه ي" بي صدا" از کلمه ي "اخلاق" استفاده شده است.

✅ هفت:
يکي از مواد درسي اول تا ششم ابتداييگامي به سوي اخلاق است که در آن اخلاق و شيوه تعامل با ديگران را آموزش مي دهد.

✅ هشتم:
با اين که ژاپن از ثروتمندترين کشورهاي دنياست، اما پيشکار و خدامه نمي گيرند و اين پدر و مادر است که مسئول فرزند و خانواده به شمار مي آيند.

✅ نهم:
از اول ابتدايي تا سوم دبيرستان چيزي به نام "مردودي" ندارند! چون هدف:
تربيت، نهادينه کردن مفاهيم و ساختن شخصيت است نه فقط تعليم و تلقين.

✅ دهم:
در رستوران هر کسي به اندازه نياز خود غذا برمي دارد و آخر کار در بشقاب شان چيزي نمي ماند...اسراف وجود ندارد.

✅ يازدهم:
ميانگين تاخير قطار در سال هفت ثانيه است.
مردماني هستند که ارزش وقت را مي دانند و با دقتي پايان ناپذير بر ثانيه و دقيقه ها حريص هستند.

✅ دوازده:
دانش آموزان در مدارس مسواک خود را برداشته و بعد از صرف غذا دندان خود را تميز مي کنند و از همان کودکي مراقب سلامتي خود هستند.

✅ سيزده:
مدير مدرسه نيم ساعت قبل از تقسيم شدن غذا از غذاي دانش آموزان مي خورد تا از سلامتي آن مطمئن شود و اگر از او بپرسي که چرا...؟!
مي گويد:
اين دانش آموزان، آينده ي ژاپن هستند..!

Wednesday, April 13, 2016

یاسمین صدایی به وسعت دریاها اما گم‌نام

28.02.2016
 توانا- مهربانو (پروانه) سلامی با نام هنری «یاسمین» را شاید بسیاری از ما به اسم یا چهره نشناسیم اما کافی است که صدای او را بشنویم تا به یاد بیاوریم که از این صدا خاطره داشته‌ایم و یا اگر صدای او را نشنیده باشیم متعجب شویم که چگونه است که چنین صدای دل‌نوازی را تا اکنون نشنیده‌ایم و دلیل این گم‌نامی چه می‌تواند باشد. البته شاید حق داشته باشیم که او را نشناسیم چرا که او چند دهه آواز نخواند و از این‌رو گم‌نام زیست.
نام شناسنامه‌ای او مهربانو است اما او هم‌واره دوست داشت پروانه صدایش کنند. در منزل او را «پری» صدا می‌کردند. مهربانو پس از دیدن فیلمی که نقش زن این فیلم نام یاسمین داشت نام خود را یاسمین نهاد. یاسمین در بیست‌وسوم بهمن‌ماه ۱۳۱۳ در کازرون به دنیا آمد. او خواننده‌ی دهه‌ی ۱۳۳۰ و اویل دهه‌ی چهل خورشیدی است. یاسمین در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر بزرگ او صدرالسادات مجتهد کازرونی بود. یاسمین خود در گفت‌وگویی در معرفی خود می‌گوید که در چنین خانواده‌ای امکان نداشت که او بتواند به تهران بیاید و خواننده بشود. یاسمین می‌گوید که مادرش را یازده سالگی شوهر دادند و مادر وقتی تنها سیزده سال سن داشت که یاسمین به دنیا آمد. وقتی مادر یاسمین حامله بود پدرش با دختری دیگر ازدواج کرد و پس از فروش ثروتش به اهواز رفت تا کشاورزی کند که در کشاورزی موفق نشد. یاسمین می‌گوید که مادرش طلاق نگرفت و به دنبال پدر راهی اهواز شد و ما به اهواز رفتیم.
پدر که در کشاورزی زیان کرده بود وارد راه‌آهن شد و استخدام راه‌آهن شد و پس از دو سال به تهران منتقل شد. من نُه ساله بودم که به تهران آمدم. یاسمین تولد خود را به میلادی به خاطر می‌آورد و می‌گوید که متولد ۱۲ فوریه ۱۹۳۵ است. یاسمین تحصیلات ابتدایی خود را در تهران و در دبستان بیرونی گذراند و  پس از دریافت ششم ابتدایی به دبیرستان «ایران» رفت. او تا کلاس نهم در این دبیرستان درس خواند. یاسمین به موسیقی بسیار علاقه‌مند بود اما پدرش شرط کرده بود که تحصیلش را تمام نکند نمی‌تواند وارد موسیقی بشود. یاسمین می‌گوید که در آن زمان تنها مرضیه و دلکش و رشیدی و روح‌بخش می‌خواندند و من به پدرم گفتم که می‌خواهم آواز بخوانم. یاسمین در این دوره ترانه‌های این خواننده‌ها را با صدایی خوش می‌خواند اما پدر اصرار داشت که یاسمین به دانش‌سرای تربیت معلم برود و معلم بشود و تا آن‌زمان نمی‌تواند آواز بخواند. یاسمین به دانش‌سرای مقدماتی می‌رود و دو سال در آن‌جا به تحصیل می‌پردازد. یاسمین می‌گوید که در دوره‌ی درس‌خواندنش در دانش‌سرا ماهی پانزده تومان شهریه‌ی تحصیل دریافت می‌کرده است که پس از معلمی به مدت چهار سال خدمت کند. او پس از پایان تحصیل به خیابان سی‌متری گمرک  می‌رود و در آن‌جا در مدرسه‌ای درس می‌دهد. او می گوید به دلیل این‌که بی‌حجاب بوده است در آن‌جا به سمتش گوجه فرنگی پرتاب می‌کردند از این‌رو تصمیم می‌گیرد که محل کار خود را به نزدیک محل زندگی‌شان در قلهک تهران منتقل کند و چنین می‌کند.

در آن‌جا یاسمین معلم کلاس چهارم می‌شود. یاسمین آن روزهای قلهک را به یاد می‌آورد که زمین متری شش تومان بود و او ماهی یک‌صد و پنجاه هشت تومان حقوق می‌گرفته است.پس از این پدر نیز به عهدش وفا کرد و گفت می‌توانی خواننده بشوی. پدر، یاسمین را به رادیو برد تا خواننده بشود. آن زمان مدیر رادیو پاشا سمیعی بود و معینیان رئیس رادیو. پدر یاسمین به مدیر رادیو می‌گوید که دخترم صدای خوشی دارد و می‌خواهد خواننده بشود. مدیر رادیو رو به پدر کرد و گفت: ما خواننده کم داریم و شما چه پدر خوبی هستید که دخترتان را آورده‌اید که خواننده بشود. یاسمین برای مدیر رادیو آوازی می‌خواند که دلکش خوانده بود. مدیر رادیو به یاسمین و پدرش می‌گویند که ما نمی‌توانیم شما را استخدام کنیم و باید یکی از اساتید موسیقی از شما امتحانی به عمل بیاورد. در آن لحظه جواد معروفی آن‌جا بود.یاسمین برای جواد معروفی نیز آواز می‌خواند. او یکی از آوازهای مرضیه با نام «در خرابات مغان نور خدا می‌بینم» را می‌خواند.

معروفی از شنیدن این صدا تعجب کرد و به مدیر رادیو گفت که این صدا معرکه است. مدیر رادیو به پدر یاسمین می‌گوید که دو آهنگ‌ساز وجود دارد که دختر شما می‌تواند با او هم‌کاری کند و سپس از جواد لشکری و بزرگ لشکری نام بردند. پدر یاسمین به مدیر رادیو می‌گوید که این هر دو از هم‌کاران او در راه‌آهن هستند و پدر بزرگ لشکری را انتخاب کرد. وقتی لشکری صدای یاسمین را شنید متعجب شد. یاسمین اولین آهنگی که خود خواند ترانه‌ای بود با نام «یار آمد» که از ساخته‌های بزرگ لشکری بود. وقتی که این ترانه را خواند یاسمین ۲۱ سال داشت. این ترانه در یکی از استودیوهای رادیو ضبط شد.
یاسمین پس از خواندن این ترانه بر سر زبان‌ها افتاد. ترانه‌ی دومی که یاسمین خواند ترانه‌ای بود با نام «بیا با ما به میخانه» که از ساخته‌های بزرگ لشکری بود. پس از آن نیز ترانه‌ی «قافله‌ی عمر» با شعری از معینی کرمانشاهی را خواند که مورد پسند واقع شد و بر معروفیت او افزود. ترانه‌ی «آبشار» یکی دیگر از ترانه‌های یاسمین بود که او را به اوج شهرت رساند و در واقع ترانه‌ای که بیش‌تر برای او شهرت آورد همین ترانه‌ی «آبشار» بود. آوازخوانی ِ یاسمین موجب شد که او در آن زمان از درس‌دادن محرم شود و دیگر نتوانست به مدرسه برود و درس بدهد. یاسمین می‌گوید که بسیار خوش حال شدم که یک سال زودتر از تعهدی که داشتم من را انفصال از خدمت کردند. با خوشحالی برگه را گرفتم و خداحافظی کردم و به جمع آوازه‌خوانان پیوستم. بعدها بار دیگر او را به معلمی دعوت کردند اما یاسمین دیگر برنگشت. من همیشه دوست داشتم با آقای لشکری کار کنم. یاسمین مرتب در برنامه‌های مختلف دعوت می‌شد و در مجالس مختلف آواز می‌خواند.
ترانه‌ی دیگری که در جامعه‌ی هنری آن زمان بر سر زبان‌ها افتاد ترانه‌ای بود با نام «هر که دیدم یاری داره، پس چرا من یار ندارم» که بر شهرت او افزود. این ترانه را الهه نیز خوانده بود. یاسمین از بین کارهای خود آبشار را بیش‌تر از همه دوست دارد. یاسمین دو بار ازدواج کرد. او بار دوم با پرویز ایزدخواه، روزنامه‌نگار قدیمی ازدواج کرد که حاصب این ازدواج یک دختر و یک پسر است. یاسمین هم‌اکنون هشتاد ویک سال دارد.
او در گفت‌گویی می‌گوید که آرزو دارد وقت مرگ در بستر نیفتد و به آرامش شبی در خواب بمیرد و زجر نکشد. یاسمین می‌گوید هنوز عاشق صدای دلکش است و صدای او موجب شد که به عالم موسیقی پا بگذارد. یاسمین هم‌اکنون در تهران زندگی می‌کند و در هشتادویک‌سالگی به بیماری آلزایمر مبتلا است. یاسمین می‌گوید که دیگر رژیم ما که اسلامی است اجازه نداد که ما آواز بخوانیم و من هم نمی‌خوانم. در آن زمان رژیم اجازه می‌داد و ما می‌خواندیم و الان اجازه نمی‌دهد و نمی‌خوانیم. هر مهمانی‌ای هم دعوت شدم نرفتم و نخواندم.