Pages

Friday, March 25, 2016

رسول برای خدمت سربازی رفته بود ولی او را به ماموراجراي حكم اعدام تبدیل کردند

· 
رسول برای خدمت سربازی رفته بود ولی او را به ماموراجراي حكم اعدام تبدیل کردند
بار اول پای خودم توان رفتن نداشت اما به من گفتند متهم را ببر پای چوبه و طناب را دور گردنش بیانداز!
الان دو سال است که سربازیم تموم شده ولی برای کاهش اضطراب و کابوس‌هایم به روان‌پزشک مراجعه و دارو مصرف می‌کنم!
«رسول»، سرباز وظیفه یگان حفاظت سازمان زندان ها بود.
او داخل زندان خدمت می کرد. پنج ماه بیش‌تر از خدمتش نگذشته بود که یک‌روز فرمانده او را صدا می‌کند و می‌گوید در مراسم اجرای اعدام امروز باید به عنوان مامور اجرای حکم حضور داشته باشی.
او می‌گوید: «وقتی فرمانده این حرف ها را زد، هم استرس گرفتم و هم دچار هیجان شدم. راستش را بخواهید، از قبل هیجان تماشای چنین مراسمی را هم داشتم. در زندانی که من خدمت می‌کردم، همیشه طناب دار را پای منبع می بستند و پلمپ هواخوری که هر روز صبح باز می‌شد، تا زمان اتمام مراسم اعدام باز نمی‌شد. وقتی طناب دار را می‌دیدم، دلم می‌خواست این مراسم را ببینم اما سربازان اجازه دیدن مراسم اعدام را نداشتند مگر زمانی که مامور اجرای حکم می‌شدند.»
اولین بار که کنار چوبه دار می‌ایستد، دست و پای خودش بیش‌تر از متهم می‌لرزد: «پای خودم توان رفتن نداشت اما به من گفتند متهم را ببر پای چوبه و طناب را دور گردنش بیانداز. پای متهم قفل شده بود و سخت حرکت می‌کرد و من با این که خودم می‌لرزیدم، لرزش شدید بدن او را احساس می‌کردم. ولی به هر حال، او را پای چوبه بردم و طناب را به گردنش انداختم.»
متهم به جرم و خرید و فروش مواد مخدر و تجاوز به عنف حکم اعدام گرفته بود. رسول می‌گوید: «اعدام با قصاص فرق دارد. قصاص جنبه شخصی دارد و اعدام جنبه عمومی و دولتی. در قصاص، اولیای دم متهم حضور دارند، می توانند ببخشند و یا اگر نبخشند، خودشان چهارپایه را از زیر پای متهم می‌کشند. اما در حکم اعدام دولتی "بخشش" سر صحنه اعدام وجود ندارد و یکی از ماموران اجرای حکم که سربازان هستند و یا کارمندان اداره اجرای احکام باید چهارپايه را از زیر پای متهم بکشد. البته در زندانی که من بودم، چهارپايه بود اما شنیده‌ام در زندان های بزرگ تر اهرمی وجود دارد که مامور اجرای حکم فقط آن را فشار می‌دهد.»
بعد از قرائت کیفر خواست، وظیفه رسول این بود: چهارپايه را از زیر پای متهم می کشید و محل را ترک می کرد...
رسول تا دوشب نمی‌خوابد، کابوس می‌بیند و عذاب وجدان دارد:«خودم را عامل مرگ یک انسان می‌دانستم و سرزنش می‌کردم. رفتم پیش مشاور زندان و همه‌چیز را برایش گفتم. او گفت این‌ها آدم هایی هستند که باید بمیرند. این هایی که اعدام می‌شوند، خودشان، خودشان را کشته‌اند، تو هیچ‌کدام را نمی‌کشی. کمی حرف زد اما از استرس وجود من کم نکرد.»
رسول حدود 15 بار در مراسم اعدام حاضر شده و صحنه‌های عجیب و غریب زیادی دیده است: «یک بار وقتی متهم را می‌بردم تا طناب دار را دور گردنش بیاندازم، از شدت ترس دچار بی اختیاری ادرار شد.»
اما او سر مراسم اعدام گریه هم کرده است: «یک پسر 19 ساله در زندان بود که در یک حادثه، با دوستش درگیر شده و او را کشته بود. پسر بسیار باهوش و مودبی بود. کلی هم ایده داشت. بخش مددکاری زندان خیلی تلاش کرد که رضایت خانواده مقتول را بگیرد اما خانواده او رضایت ندادند. روز اعدام من این پسر را پای چوبه بردم. خانواده مقتول چهار پایه را از زیر پای او کشیدند. همان جا بغضم ترکید.»
حالا دو سال است که خدمت سربازی او تمام شده اما هنوز با یادآوری خاطرات آن دوران مضطرب می‌شود و صدایش می‌لرزد: «الان دو سال است که برای کاهش اضطراب و کابوس‌هایم به روان‌پزشک مراجعه و دارو مصرف می‌کنم. ببخشید اگر صدایم می لرزد.»
رسول شاهد اعدام‌هایی بوده که در داخل زندان انجام شده اما در مراسم اعدام در ملاء عام حضور نداشته است: «ماموران اجرای حکم در داخل زندان نقاب به صورت نمی‌زنند اما در ملاءعام باید نقاب به چهره داشته باشند چون در این اعدام‌ها خانواده متهم هم حضور دارند و اگر چهره مامور اجرای حکم را ببینند ممکن است در صدد انتقام برآیند.»
منبع: ایران وایر http://goo.gl/l8HxeQ
.....................
این گونه یک جوان شاداب و سرزنده به انسانی افسرده وآسیب دیده تبدیل می شود. کسی که در ابتدای جوانی اش با شدیدترین نوع خشونت درگیرش می کنند و او خود را برای همیشه سرزنش می کند بدون آنکه با اراده ی خودش به این کار مبادرت کرده باشد.
برای همه ی طرف های درگیر و مجریان اعدام و پزشکان حاضر در مراسم و بینندگان مراسم اعدام یک ضربه و شوک روانی بزرگ است که هیچ دردی را درمان نمی کند و هیچ خشمی را فرونمی نشاند بلکه دردهای روحی و روانی زیادی بر همه ی افراد درگیر با آن وارد می کند. اعدام هیچوقت درمانِ مشکل نبوده و نخواهد بود. خشونت با خشونت پاک نمی شود، همانگونه که خون با خون پاک نمی شود.
‫#‏نه_به_اعدام‬ 

No comments:

Post a Comment