مستانه اصفهانی که به ژاله اصفهانی شهرت دارد و به نام شاعر امید نیز شناخته میشود در سال ۱۳۰۰ شمسی در اصفهان دیده به جهان گشود. او در سیزده سالگی تصمیم گرفت که نامش را به ژاله تغییر دهد. او پس از ازدواج به نام ژاله بدیع تبریزی شناخته میشد اما امروز همهگان او را با نام ژاله اصفهانی میشناسند. شناسنامهی ژاله او را متولد سال ۱۳۰۰ نسان میهد اما گویا این سن شناسنامهای درست نیست و این شناسنامه را از آنرو تهیه کرده بودند که بتوانند او را پیش از رسیدن به سن قانونی شوهر بدهند. پدرش دوست نداشت که ژاله به مدرسه برود و دوست داشت هر چه زودتر او را به خانهی بخت بفرستد اما مادرش چنین نبود.

مادر دوست داشت که ژاله برای خودش کسی بشود و اینگونه شد که نه ژاله زود شوهر کرد و نه از مدرسه بازماند. ژاله خودش میگوید که آنزمان مقابل آینه میایستاده است و له آن دختر در آینه دستور میداده که تو باید آدم بشوی. تو را میکشم اگر بخواهی هیچ و پوچ باشی. ژاله اولین شعرش را در سن هفت سالگی سرود. او در سال ۱۳۲۳ در دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. نخستین مجموعهی شعر ژاله با نام «گلهای خود رو» را در دوران دانشجوییاش و در سن بیستودو سالگی سرود. در استخدام بانک ملی با عالیه جهانگیری همسر نیما یوشیج که در آن روزها هنوز شهرت نداشت آشنا شد و از این طریق به دیدار نیما یوشیج رفت. ژاله در نخستین و آخرین کنگره نویسندگان ایران که در سال ۱۳۲۵ در تهران برگزار شد شرکت کرد و در مقابل بزرگانی مانند ملکالشعرای بهار و علیاصغر حکمت و بدیعالزمان فروزانفر شعری از خود خواند که مورد تحسین و تشویق این بزرگان قرار گرفت.

در این کنگره بزرگانی چون علامه دهخدا، دکتر فاطمه سیاح و صادق هدایت نیز بودند. در این مراسم ژاله و نیما از شاعرانی بودند که علاوه بر شعرخواندن سخنرانی نیز کردند. ژاله در بیست و پنجسالگی به همراه همسرش «شمسالدین بدیع تبریزی» که عضو حزب توده بود به اتحاد شوروی آن زمان مهاجرت کرد. او مدرک لیسانس در رشتهی ادبیات را از دانشگاه دولتی آذربایجان اخذ کرد و در سال ۱۳۴۰ در مسکو و از دانشگاه لامانوسف مدرک دکترا گرفت و به مدت بیست سال در آنجا به تحقیق پرداخت. ژاله در تاجیکستان و آذربایجان شوروی و مسکو به عنوان شاعری فارسیزبان مشهور میشود و کتابهایش در شوروی ترجمه و منتشر میشود.

ژاله اصفهانی از سال ۱۹۶۵ عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان بوده است و آثار او در این کشور علاقهمندان بسیار دارد. با این حال ژاله همیشه به یاد وطن بود و در حسرت دیدار زادگاهش. گلرخسار شاعر سرشناس تاجیکستان که از دوستان نزدیک ژاله نیر بود در این مورد میگوید: «ژاله عمر دراز دید، ولی یک جایی یک جو قرار نداشت. برای وی اتحاد شوروی وطن شده نتوانست، لندن هم، هرچند آن جا منزل داشت و بچههایش آن جا هستند، وطن شده نتوانست. من از زندگی ژاله اصفهانی به همین نتیجه رسیدم که شاعر باید در وطن زندگی کند. غربت، الهام ژاله را کشت و همراه الهامش خودش را کشت. ژاله شبانهروز در غم زندهرود و اصفهان بود و هنگامی که در نزد رودخانه ورزاب مینشست، میگفت که این رودخانه او را به یاد وطنش و زندهرود میبرد.»ژاله به غیر از مجموعه شعر «گلهای خود رو» که در سال ۱۳۲۲ منتشر شد در مجموع بیش از سیزده دفتر شعر شروده است و تا آخرین روزهای عمرش نیز در حوزهی شعر و ادبیات فعال بود.

با اینکه ژاله بیشتر عمرش را خارج از ایران و در «غربت» گذراند اما خودش میگفت که واژهی «غربت» هیچگاه واژهی محبوب و مورد علاقهاش نبوده است. «من از کاربرد واژهی غربت خوشم نمیآید. انسانی که مجبور میشود به انگیزهی «نتوان مرد به سختی که من آنجا زادم» و به کشور دیگری میرود، اگر درآنجا مینویسد، میکوشد، میآفریند، در هرجا که باشد غریب نیست. اما روی او همیشه به سوی وطنش است. به هرحال من غربت را دوست ندارم و باور نمیکنم.» از دیگر واژههایی که ژاله مانند غربت آن را خوش نمیداشت، واژهی جنسیت است. ژاله در گفتوگویی با بخش فارسی دویچهوله میگوید: «(با خنده)... میدانید، من برای یک اثر ادبیهنری جنسیت هنرمند را در نظر نمیگیرم، بلکه معرفت گسترده، انسانیت، استعداد، استعداد درست و زیباآفرینی نویسنده را میپسندم. حالا هنرآفرین میخواهد زن باشد یا مرد. من نمیدانم، چون خودم... نمیدانم، فکر نمیکنم. از لحاظ ژاله این طور نیست...»

یکی از اشعار ژاله که در میان فارسیزبانان، خصوصا مردم ایران شناخته شده است شعری است با نام «شادبودن هنر است»:
«بشکفد باردگر ناله رنگین مراد
غنچهی سرخ فروبسته دل بازشود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سرآمده آغازشود
روزگاردگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنراست شادکردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسند یم به خویش
که چو یک شکلک بیجان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد
کاشکی آینهای بود درون بین،
که درآ ن
خویش را میدیدیم
آنچه پنهان بود از آینهها می دیدیم
میشدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد،
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن،
پیک پیروزی و امید شدن.
شاد بودن هنر است
گر به شاد ی تو دل های دگر باشد شاد
زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
ژاله اصفهانی در ژوئن سال ۲۰۰۲ در کنفرانس سالانهی بنیاد پژوهشهای زنان که در کلرادو برگزار شد به عنوان زن برگزیدهی سال انتخاب شد. او پس از پروین اعتصامی اولین زنی بود که کتاب شعرش را که در دوران دبیرستان سروده بود منتشر کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ژاله اصفهانی مانند بسیاری از روشنفکران ایرانی گمان کردند که آزادی به ایران پا گذاشته است و از اینرو تصمیم گرفت که به ایران بازگردد.

ژاله در سال ۱۳۵۹ در سن شصت سالگی به ایران بازگشت اما در ایران بازداشت شد و مدتی را در زندان اوین گذراند و پس از آن بر اثر فشار مجبور شد که به لندن مهاجرت کند. دکتر ژاله اصفهانی روز هفتم آذرماه ۱۳۸۶ در سن هشتادوشش سالگی در بیمارستانی در شهر لندن درگذشت.
No comments:
Post a Comment